یه خونه مهربونی

 

 

از دردهای کوچک است که آدم می نالد.وقت ضربه سهماگین باشد،لال می شود آدم. رضا قاسمی.از کتاب چاه بابل

ممنونم از آدمایی که خوب ادعای همراهی میکنن و خوب بلدن تو بدترین شرایط آدمو تنها بزارن


ادامه مطلب

شنبه 27 دی 1393برچسب:,

|
 

بی تو ایستاده ام روی پاهای خودم ... و دارم تو را نگاه میکنم که حتی روی حرف های خودت هم نتوانستی بایستی...


ادامه مطلب

چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:,

|
 

بی تو ایستاده ام روی پاهای خودم ... و دارم تو را نگاه میکنم که حتی روی حرف های خودت هم نتوانستی بایستی...


ادامه مطلب

چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:,

|
 

زمستون عاشقي مون

دنبال كسي ميگردم...

توي زمستون زنگ بزنم بدون هيچ دليل بگم خيابوناي برفي منتظرن...بعتد با ترديد بپرسم مياي كه؟

در جوابم بدون مكث بگه:يه جفت دستكش ميارم فقط،

لنگه من،يه لنگه تو،

سر اينكه دستاي گره شدمون تو جيب كي باشه بعدن تصميم ميگيريم...


ادامه مطلب

پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,

|
 

دلم گرمه

دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که میخواند مرا با انکه میداند گنهکارم

دلم گرم است میدانم

بدون لطف او تنهای تنهایم....


ادامه مطلب

شنبه 2 دی 1391برچسب:,

|
 

ما مث هميم

باز يكي با قصه هاش داره اواز ميخونه

وقتي غم تو دل باشه ديگه مردن اسونه

قامتش خم شده از كوله ي سياه غم

چي ميخواد تو روزگارجز خدا كي ميدونه

كي اين مرد غريب،مثل من پريشونه

ميدونه همين شبو توي دنيا مهمونه

باز يكي با بند غم خودشو دار ميزنه

پشت خونه ي دلش غم داره در ميزنه

ميدونه تو زندگيش ديگه خط اخره

رو سرش جغد اجل داره پرپر ميزنه


ادامه مطلب

شنبه 11 آذر 1391برچسب:,

|
 

اين روزام

وقتي كه تنها ميشم اشك تو چشام پر ميزنه

غم مياد يواش يواش خونه ي دل در ميزنه

ميگن اين دنيا ديگه مثل قديما نميشه

دل اين آدما زشته ديگه زيبا نميشه

اون بالا باد داره زاغ ابرا رو چوب ميزنه

اشك اين ابرا زياده،ولي دريا نميشه


ادامه مطلب

پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:,

|
 

ايمان بياوريم به اغاز فصل سرد...

و اين منم

زنى تنها

در آستانه ى فصلى سرد

در ابتداى درك هستى آلوده ى زمين

و ياس ساده و غمناك آسمان

و ناتوانى اين دستهاى سيمانى...


ادامه مطلب

جمعه 7 مهر 1391برچسب:,

|
 

پاييز...

نيا پاييز.!.

دلم حساس شده....

 قطعن قرباني غروب هاي غم انگيزت ميشود  !!!


ادامه مطلب

چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:,

|
 

رفتن

از قبل بايد حدس ميزدم ميروي

"رفتن" هميشه

حتي در دستور زبان فارسي هم

"لازم " است...!...


ادامه مطلب

شنبه 1 مهر 1391برچسب:,

|
 

مینویسم...

 

من براي سال ها مينويسم

سال ها بعد كه چشمان تو عاشق ميشوند...

افسوس كه قصه ي مادربزرگ بازم درست بود...

هميشه.!.

...يكي بود،يكي نبود...


ادامه مطلب

شنبه 1 مهر 1391برچسب:,

|
 

ترس

هرچه از دستم ميرود بگذار برود...

چيزى كه به التماس الوده باشد نميخواهم

هرچه باشد

حتي

زندگى


ادامه مطلب

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,

|
 

ترس

گاهي وقتا حتي جرات نميكنم برگردم و پشت سرم را نگاه كنم كه ببينم جام خاليه يا نه


ادامه مطلب

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,

|
 

دوستی...

من گمان مي كردم....

دوستي همچون سروي سرسبز،چارفصلش همه آراستگيست...

من چه مي دانستم...

سبزه مي پژمرد از بي آبي...

سبزه يخ مي زند از سردي دل...

من چه مي دانستم..!..

دل هركس دل نيست...

قلب ها زآهن و سنگ،قلب ها بي خبر از

        .!.عاطفه اند.!.


ادامه مطلب

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,

|
 

هرچند نميدانم خواب هايت را باكه؟!!

شريك ميشوى...

اما هنوز...

شريك تمام بيخوابى هايم تويى...!...


ادامه مطلب

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:,

|
 

مترسك اينقدر دستهايت را باز نكن،

مگر نميدانى "ايستادگى"

تنهايى مى آورد...؟!؟...


ادامه مطلب

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,

|
 

حرف را بايد زد!

درد را بايد گفت!

سخن از مهر من و جور تو نيست،سخن از متلاشى شدن دوستى است،و عبث بون پندار سرورآور مهر

آشنايى با شور؟

و جدايى با درد؟

و نشستن در بهت فراموشى_يا غرق غرور؟!

سينه ام آينه ايست،با غبارى از غم

تو به لبخندى از اين آينه بزداى غبار


ادامه مطلب

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,

|
 

هرجا كه ميبينم نوشته است "خواستن،توانستن است"

آتش ميگيرم

يعنى او نخواست كه نشد؟!؟


ادامه مطلب

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,

|
 

من در پس در تنها مانده بودم.

هميشه خودم را در پس يك در تنها ديده ام.

گويى وجودم در پاى اين در جا مانده بود.

درگنگى آن ريشه داشت.

آيا زندگى ام صدايى بى پاسخ نبود؟


ادامه مطلب

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

|
 

قصه ى ما


ادامه مطلب

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

|
 

در عشق دودلى و ترديد نيست!

بى ترديد بايد هيچ شد!

عشق موندنه نه رفتن!بايد بومى اين شهر باشى تا غربت نگيردت!

بايد اهل اين يار بود.يكبار كه رفتى،ديگه رفتى،برگشتن بى فايده س!


ادامه مطلب

سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,

|
 

خدا دنياى بى زنجير مى خواست.

 

امتحان آدم ها همينجا بود.دست هاى شيطان پر از زنجير بود.

خدا گفت:زنجير هايتان را پاره كنيد.شايد نام زنجير شما عشق است.

يك نفر زنجير هايش را پاره كرد.نامش را مجنون گذاشتند.

مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيرى.

اين نام را شيطان بر او گذاشت!


ادامه مطلب

سه شنبه 26 تير 1391برچسب:,

|
 

 

محبوب من امروز به سراغ من آمد و در حالى كه چهره ى تند و چشمان آمرانه اش_كه هميشه حالتى مهاجم داشت_معصوميتى حاكى از فداكارى و ايثار گرفته بود،گفت:دوست من تو را سوگند مى دهم كه نياز من به داشتن تو،كه حيات من به آن بسته است،تو را در بند من نيارد.اگر مى خواهى برو،اگر مى خواهى بمان! آن چنان كه مى خواهى«باش»


ادامه مطلب

دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,

|
 

 

ااغاز

و در اغاز هيچ نبود...

كلمه بود

و ان كلمه خدا بود


ادامه مطلب

دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,

|
 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

نویسندگان

بابا مامان

 

لینک دوستان

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60

 

امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 16737
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

www.loxblog.com/fs/mouse/028.ani